آیه 1 سوره فیل
<<1 | آیه 1 سوره فیل | 2>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آیا ندیدی که خدای تو با اصحاب فیل (سپاه فیل سوار ابرهه) چه کرد؟
آیا ندانسته ای که پروردگارت با فیل سواران چه کرد؟
مگر نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد؟
آيا نديدهاى كه پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟
آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران [= لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده بودند] چه کرد؟!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«أَلَمْ تَرَ؟»: آیا ندیدهای؟ مراد از دیدن، شنیدن و باخبر شدن است. مخاطب هرچند پیغمبر است، ولی مراد عموم مردم است. «أَصْحَابِ»: جمع صاحِب، دارندگان. «الْفِیلِ»: فیل اسم جنس و در معنی جمع است. «أَصْحَابِ الْفِیلِ»: فیلداران. مراد سپاه حبشه است که به سرداری ابرهه برای تخریب کعبه به سوی مکّه حرکت کردند و فیلهائی را به همراه داشتند. علّت حمله این بود که حبشیها که بر یمن فرمانروائی میکردند، چون توجّه مردم را به کعبه دیدند، کلیسائی را در صنعاء ساختند تا توجّه مردمان جزیرةالعرب را بدان جلب کنند و آنجا را مرکز عبادت و تجارت نمایند، ولیکن مکّه همچنان کانون پرستش ماند. در سرزمین، «مغمس» نزدیک مکّه سپاه ابرهه از سوی دستههای پرندگان مورد هجوم قرار گرفت و فیلهای عظیمالجثّه با پرندگان ضعیفی از پای درآمدند.
نزول
این سوره راجع به داستان سلطان حبشه نازل شده، هنگامى که با فیل هاى زیاد براى ویران کردن خانه کعبه به سوى مکه حرکت کرده بود. ما داستان مفصل آن را در تفسیر خود که قسمتى از آن که از آن جمله تفسیر همین سوره است در مجله مسلمین در سالهاى 1335 و 1334 شمسى چاپ شده، ذکر نموده ایم.
اینک به ذکر مختصرى از آن مى پردازیم، مقاتل گوید: داستان اصحاب فیل چهل سال قبل از تولد پیامبر بوده و کلبى گوید: بیست و سه سال قبل از میلاد رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و بیشتر مورخین معتقدند که در سال تولد رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده است.
نجاشى پادشاه حبشه دو سردار براى مملکت یمن که آن هم در تصرف وى بود، فرستاد. به نام ارباط و ابرهه و معروف است که ابرهه سردار یک چشم بوده و به اشرم ملقب بوده است پس از چندى بین دو سردار نزاع مى افتد. در این نزاع ابرهه، ارباط را از بین برده و خود باقى میماند. از نزاع آن دو سردار پادشاه حبشه به خشم مى افتد و سوگند یاد میکند که خود به خاک یمن پاى نهد و خون ابرهه را بریزد.
ابرهه از خشم سلطان حبشه به وحشت مى افتد و هدایاى زیادى با مقدارى از خون خود که حجامت کرده و در شیشه ریخته بود و انبانى از خاک یمن براى پادشاه حبشه مى فرستد و ضمن ابراز عبودیت و خدمتگذارى گوید چون پادشاه سوگند یاد کرده که به خاک یمن قدم مى گذارد و خون من بریزد اینک براى این که سوگند سلطان از بین نرود، مقدارى از خون خود فرستاده ام که آن را بریزد و انبانى از خاک یمن ارسال داشته ام که قدم روى آن نهد.
پادشاه حبشه را از این اظهار بندگى و ارسال هدایاى زیاد با خون ابرهه و نیز با خاک یمن خوشش آمد و از تقصیر ابرهه گذشت. ابرهه براى خوش آیند سلطان خانه بسیار مجللى در صنعا که نام آن را قلیس (بضم قاف و کسر لام مشدد) نهاده بود، ساخت و آن را با زر و طلا و نقره و یاقوت و مرجان مرصع کرد و منظورش آن بود که مانند کعبه طرف توجه مردم واقع شود و عموم مردم به جاى کعبه به زیارت آن خانه گردانید.
این کار خوش آیند مردم حجاز نبود لذا شخصى به نام زهیر بن بدر از عبدالمطلب رئیس مکه خواست که آنجا برود و آن را با کثافات ملوّث نماید و در اینجا معلوم نیست که عبدالمطلب چنین اجازه اى به او داده باشد ولى زهیر نیت خود را عملى کرد.
ابرهه وقتى آگاه شد به قصد انهدام خانه کعبه به تلافى عمل زهیر به سوى مکه راه افتاد و قبل از رسیدن به مکه قبلاً دستور داد که عده اى از لشکریان به شهر بروند و غارت کنند و پیش از حرکت براى جنگ پیلان زیادى از نجاشى خواسته بود و آنها را با خود به طرف مکه برد. لشکریان به مکه ریختند و اموال مردم را غارت کردند از آن جمله دویست شتر از عبدالمطلب نیز به غارت رفت و ابرهه هنوز به داخل مکه نرسیده بود چون به اطراف مکه رسید و از دور به خانه کعبه نظر افکند هیبت خانه خدا در دل او اثر کرد و از قصدى که داشت، مردد شد و برخى گویند: پشیمان گشت لذا میخواست که از آن خانه شفاعت کنند و او منصرف شود. دستور داد: رئیس مکه را نزد وى بیاورند. عبدالمطلب با آن ابهت و سنگینى و وقار نزد ابرهه آمد و قبلاً تعریف و توصیف زیادى از عبدالمطلب نزد ابرهه نموده بودند. ابرهه در این موقع بر تخت نشسته بود چون عبدالمطلب را دید براى این که او را با خود در تخت ننشاند از تخت به زیر آمد و با عبدالمطلب به پاى تخت نشست و خیلى به وى احترام کرد و اجلال نمود.
بعد از گفت و شنود، ابرهه به عبدالمطلب گفت: اگر درباره خانه کعبه شفاعت کنى، خواهم پذیرفت. عبدالمطلب با کمال خونسردى به ابرهه گفت: براى درخواست دویست شتر که از وى به غارت رفته و نیز سایر اموال غارت شده مردم مکه آمده است و هیچ گونه شفاعتى راجع به خانه خدا نخواهد کرد زیرا آن خانه خود داراى صاحبى است که از آن حفاظت خواهد کرد و چنین گفت: انا ربّ الابل و للبیت ربّ یحفظه، یعنى من صاحب شتران خود هستم و آن را میخواهم و خانه کعبه، خود داراى صاحب است که از آن نگهدارى میکند.
ابرهه از این سخنان سخت در خشم شد و با عصبانیت به لشکریان خود گفت: شتران او را پس بدهید و به طرف خانه کعبه روید تا ببینم چه کسى است که از آن نگهدارى میکند. عبدالمطلب بازگشت و به اهل مکه فرمود: تا هر مال و متاعى دارند به طرف کوه سرازیر شوند و مکه را تخلیه نمایند. ابرهه با لشکریان بسیار که تعداد آن را شصت هزار نوشته اند و نیز با فیلهاى زیادى که عدد آن را چهار هزار فیل گفته اند به سوى حرم کعبه رفت.
وقتى که نزدیک حرم رسیدند، فیل بزرگ که جلو همه در حرکت بود از حرکت بازماند و جنبش نکرد. فیلبانان هر چه بر سرش کوفتند میسر نشد این امر مایه شگفتى لشکریان شد همهمه در میان آنان پیچید در همین هنگام مرغان زیادى در هوا پدیدار شد و به قدرى تعداد آنها زیاد بود که آسمان سیاه شده بود. لشکریان به وحشت افتادند این مرغان به پرستو شبیه بودند و هر مرغى سه سنگ که از عدس بزرگتر و از نخود کوچکتر بوده، همراه داشت. یک در منقار و دو در چنگ وقتى این سنگها بر سر لشکریان باریدن گرفت. وحشت و ترس عجیبى در میان آنها افتاد. همه فرارى شدند و زیر دست و پاى یکدیگر و نیز زیر پاهاى پیلان و سمّ ستوران به هلاکت افتادند و همچنین از اثر ضربات سنگ نابود گردیدند و ابرهه نیز کشته شد ولذا خداوند داستان آن را طى نزول این سوره شریفه براى رسول خویش به طور اختصار و ایجاز بیان فرمود.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
سوره فیل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ «1» أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ «2» وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ «3» تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ «4» فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ «5»
آيا نديدى كه پرودگارت با ياران فيل (كسانى كه سوار فيل شده و براى انهدام مكه آمده بودند) چه كرد؟ آيا نيرنگشان را بىاثر نساخت؟ خداوند بر سر آنان پرندگانى را فوج فوج فرستاد. كه بر آنان سنگريزههايى از گل سفت پرتاب كردند. پس آنان را مثل كاه خورد شده قرار داد.
نکته ها
بر خلاف آنچه در ميان مردم مشهور شده است، «أَبابِيلَ» نام پرندهاى خاص نيست، بلكه به معناى دسته دسته و گروه گروه است. «طَيْراً أَبابِيلَ» يعنى پرندگانى فوج فوج در دستههاى پراكنده بر سر آنها فرود آمدند. كلمه «طَيْراً» به معناى جنس پرندگان است، نه به معناى مفرد پرنده.
در شأن نزول اين آيه مىخوانيم: پادشاهى به نام ابرهه در يمن معبدى از سنگ مرمر ساخت و دستور داد مردم آن را زيارت و طواف كنند. مرد عربى به اين معبد جسارت كرد. او لشكرى فيل سوار را تا نزديك مكه آورد تا به انتقام آن جسارت، كعبه را خراب كند.
جلد 10 - صفحه 595
خداوند نيز پرندگانى را كه در منقارشان سنگريزهاى داشتند به سوى آنان فرستاد. با بارش سنگريزهها، لشكر ابرهه مانند كاه خورد شده به زمين ريختند و نابود شدند. آن سال را عام الفيل ناميدند و پيامبر اسلام نيز در همان سال به دنيا آمد. «1»
اصحاب فيل هم خورد شدند، هم تحقير. «كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ» تشبيه به كاهى كه خوراك حيوان شده يعنى سرگين، بدترين تحقير است.
پیام ها
1- براى هشدار به مجرمان، از نمونههاى پيش رو و نزديك استفاده كنيد.
(شهرت اصحاب فيل به قدرى بوده كه گويا جلو چشم است و نيازى به دليل ندارد.) «أَ لَمْ تَرَ»
2- تاريخ را فراموش نكنيد. «أَ لَمْ تَرَ»
3- كعبه قبل از اسلام نيز مقدس بوده و شكستن حرمت مقدسات كيفر دارد.
«كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ»
4- قهر الهى نسبت به مجرمان، جلوهاى از ربوبيّت الهى است. «فَعَلَ رَبُّكَ»
5- پرندگان مأموران خداوند هستند و شعور دارند. «أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ»
6- اطلاع از طرح و نقشه دشمن و نقش بر آب كردن آن، مهم است. «يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ»
7- دشمن از بزرگترين تجهيزات جنگى (همچون فيل) براى هجوم استفاده مىكند، امّا خداوند با استفاده از كوچكترين حيوانات يعنى پرندگان آسمان، آنها را نابود مىكند. بِأَصْحابِ الْفِيلِ ... طَيْراً أَبابِيلَ
«1». در سال 1358 شمسى، به دنبال پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان مسلمان، آمريكا براى آزادى گروگانهاى خود و ساقط كردن رژيم اسلامى، تعدادى هواپيما و هلىكوپتر را به سوى ايران فرستاد امّا به اراده خداوند شنهاى كوير طبس چنان طوفانى ايجاد كردند كه بخشى از هواپيماها زمينگير شدند و خلبانان آنها سوختند و بخشى هم پا به فرار گذارده و منطقه را ترك كردندآنها را نابود كرد.
جلد 10 - صفحه 596
8- دشمنان خدا هر چند مجهز باشند ناتوانند. بِأَصْحابِ الْفِيلِ ... كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ
9- سختترين كيفر براى اهانت به مقدسات است. (اقوام ديگر كه هلاك شدند هيچ كدام مثل كاه جويده نشدند، بلكه يا روى خاك افتادند يا در آب غرق شدند.) «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»
«والحمدللّه ربّ العالمين»
جلد 10 - صفحه 598
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ «1»
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ: آيا نديدى و علم ندارى به اينكه چه كرد پروردگار تو، بِأَصْحابِ الْفِيلِ: به صاحبان فيل يعنى ابرهه و لشكريان او.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ «1» أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ «2» وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ «3» تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ «4»
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ «5»
ترجمه
آيا نديدى چگونه رفتار كرد پروردگار تو با صاحبان فيل
آيا قرار نداد مكر آنها را در تباهى و بطلان
و فرستاد بر آنها پرندهاى دسته دسته
كه ميزدند آنها را بسنگريزهاى از گل سنگ شده
پس قرار داد آنها را مانند كاه خورده شده و سرگين گشته.
تفسير
خداوند منّان در اين سوره مباركه ياد آورى فرموده اهالى مكه معظمه و مخصوصا كفّار قريش را از واقعه مشهوره اصحاب فيل كه مستفاد از روايات ائمه اطهار و نقل ناقلان اخبار در اين باب بنحو اختصار آنست كه ابرهه نامى از طرف پادشاه حبشه حاكم يمن شد و ديد مردم آن نواحى عموما بزيارت كعبه مشرّف ميشوند و اهل حجاز باين جهت شرفى پيدا ميكنند كه او از حسد نميتواند آنرا ببيند و لذا در يمن بناى كليسياى مجلّل مزيّنى نمود و مردم را بوسائل عديده بعث بر قيام بوظائف احترامات آن معبد كرد براى آنكه از زيارت كعبه منصرف شوند و چون اين خبر بمكه رسيد مردى از بنى كنانه براى هتك آن كليسيا از مكه بيمن رفت و بمقصود خود نائل شد و فرار كرد و اين واقعه موجب خشم ابرهه شد و قسم ياد نمود كه كعبه را خراب نمايد پس با قشون بسيار و فيل سفيد بسيار بزرگى كه نام آن محمود بود يا با آن فيل و فيلهاى ديگرى بقصد تخريب بيت اللّه الحرام حركت كرد و چون در آن زمان حضرت عبد المطلب سيّد حرم بود وقتى بحوالى مكّه رسيد يكى از كسان خود را نزد آن حضرت فرستاد و اعلام نمود
جلد 5 صفحه 436
كه مقصود من فقط تخريب بيت است اگر اهالى مكّه متعرّض من نشوند من با آنها كارى ندارم و چون شترهاى عبد المطلب را قشون ابرهه برده بودند حضرت بتوسط آن فرستاده وقت ملاقات از ابرهه خواست و بمجلس او حاضر گرديد و مورد بسى احترام او گشت ولى بعد از آنكه او از حاجت حضرت سؤال نمود جواب فرمود بفرمائيد شتران مرا كه عساكر شما بردهاند مسترد دارند و ابرهه تعجّب نمود كه چرا چنين شخصى با اين عظمت و جلال خواهش نكرد كه من از تخريب بيت كه وسيله شرافت و بزرگى آنها است صرف نظر نمايم و راجع بشخص خود درخواست كوچكى نمود با آنكه بقدرى شيفته شده بود كه اگر حضرت چنين خواهشى مينمود خيال كرده بود اجابت كند و اين معنى را بزبان آورد و عرضه داشت من از شما كه سيّد حرميد انتظار درخواست بزرگترى راجع بكعبه داشتم و شما خواهش كوچكى نموديد حضرت فرمود كعبه صاحبى دارد كه آنرا تاكنون حفظ نموده و خواهد نمود و من صاحب شترم پس ابرهه دستور داد كه شترهاى او را مسترد دارند و تصميم خود را نسبت به تخريب بيت تأكيد نمود و حضرت با شترهاى خود بمكه مراجعت فرمود و دستور داد كه اهالى اموال خود را از مكّه بيرون برند تا از تعرّض لشگر ابرهه مأمون باشند و خود حلقه در كعبه را گرفت و دعا نمود كه خدا شرّ آن ظالم را از سر اهالى دفع فرمايد و خانه خود را از تعرّض او محفوظ دارد و ابرهه با لشگر حركت كرد ولى فيلها از توجه بمكّه منصرف و روى بيمن و ساير نقاط مينمودند و اطاعت فيلبانان را نميكردند و حضرت مشغول بدعا بود كه ديد پرندههائى كه تاكنون شبيه بآنها در حجاز ديده نشده بود در هوا نمايان شدند و خدا راجع باين واقعه خطاب به پيغمبر خود فرموده ميفرمايد آيا بديده بصيرت نديدى و ندانستى كه چگونه معامله فرمود پروردگار تو با لشگريان داراى فيل آيا قرار نداد خدا تدبير و حيله آنها را براى رواج معبد خودشان و تخريب كعبه در وادى گم گشتگى و بطلان و بىثمرى و فرستاد بر سر آنها پرندگانى دسته دسته چون ابابيل بمعناى دستجات متفرّقه از يك نوع است و گفته شده جمعى است كه واحد ندارد كه آن پرندگان از بالاى سر آنها مى
جلد 5 صفحه 437
انداختند بفرقشان سنگريزهاى كه گفته شده از عدس بزرگتر و از نخود كوچكتر بوده و خدا ميفرمايد از جنس سنگ گلى محجّر بود پس گرداند آنها را مانند زراعت كرم خورده پوك و فاسد يا مانند كاهى كه حيوان خورده و سرگين شده و بزمين افتاده و در روايت قمّى ره بعد از نقل اجمالى از اين واقعه ذكر شده كه هر پرندهاى حامل سه سنگ بود يكى در منقار و دو در چنگال و نشان مينمودند مغز سر آنها را و از بالا مىانداختند و بفرقشان اصابت مينمود و از دبرشان خارج ميشد و بدنهاشان متلاشى ميگرديد و مانند كاهى كه سرگين شده باشد بزمين مىافتادند و در روايت كافى از امام صادق عليه السّلام كه با اين روايت قريب المضمون است ذكر شده كه از آنها يك نفر بيشتر باقى نماند آن هم فرار كرده بود و داشت براى مردم واقعه را نقل مينمود كه ببالاى سر خود نگاه كرد و يكى از آن پرندگان را ديد و بمردم نشان داد كه اين از آن پرندگان است ناگاه همان پرنده كه مأمور تعقيب او بود سنگى بر سر او انداخت و از دبرش خارج و برفقايش ملحق گرديد و بعضى اين شخص را خود ابرهه دانستهاند كه در موقع نقل واقعه براى پادشاه حبشه بآن عذاب هلاك شد و اين واقعه در سال ولادت حضرت ختمى مرتبت روى داد و مبدء تاريخ عرب بود تا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از مكّه بمدينه هجرت فرمود كه آن مبدء تاريخ مسلمانان گرديد و مسلّميت تاريخى آن بقدرى بوده كه احدى از كفّار كه با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معارضه مينمودند بعد از نزول اين سوره تشكيك و ترديدى در آن ننمودند و در مجمع از عيّاشى ره نقل نموده از يكى از صادقين عليهما السلام كه سوره الم تر كيف فعل ربّك و لايلاف قريش يك سوره است و قبلا كه بيان شد اتّحاد سوره و الضحى و الم نشرح در ذيل آن حكم اين دو سوره ذكر گرديد و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.
جلد 5 صفحه 438
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
أَ لَم تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصحابِ الفِيلِ «1»
الكلام في فضلها- از إبن بابويه باسناده از حضرت صادق (ع) فرمود:
(من قرأ
جلد 18 - صفحه 229
في فرائضه الم تر كيف فعل شهد له يوم القيامة کل سهل و جبل و مدر بانه کان من المصلين و ينادي له يوم القيامة مناد: صدقتهم علي عبدي قبلت شهادتهم له ادخلوه الجنة و لا تحاسبوه فانه ممن احبه و احب عمله)
و از خواص القرآن از حضرت رسول فرمود:
(من قرأ هذه السورة اعاذه اللّه من العذاب و المسخ في الدنيا)
، و در نسخه ديگر:
(عافاه ايام حياته في الدنيا من المسخ و القذف)
و اخبار ديگر.
و در اخبار و فتاواي علماء دارد که اينکه سوره با سوره لايلاف يك سوره است چنانچه گذشت که سوره و الضحي و الم نشرح هم يك سوره است، و در فرائض اگر چه قرآن بين سورتين جايز نيست لكن اينکه دو مورد جايز است چون حكم يك سوره دارد. و قصه اصحاب فيل بسيار مفصل است و جنبه تاريخي دارد و مدرك صحيحي هم بر آن نداريم لذا از آن صرفنظر ميكنيم و چندان فايده هم در بيان آن ندارد و فقط اكتفاء ميكنيم بآنچه در اخبار ائمه اطهار است آن هم فقط ترجمه بنحو خلاصه مفاد اخبار، و سه حديث داريم يكي از كليني بسند معتبر از ابان بن تغلب از حضرت صادق (ع)، و دومي نيز از كليني مسندا از هشام بن سالم از حضرت صادق (ع) و سومي از امالي شيخ طوسي از عبد اللّه بن سنان از حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش از جد عالي مقدارش عليهم السلام و خلاصه مفاد اينکه اخبار اينکه است که:
ابرهه سلطان يمن و سه ابرهه بودند سلاطين يمن ابرهة بن حارث و ابرهة بن الصباح و ابرهة بن الاشرم و آن سومي صاحب الفيل بود و كنيه او ابو يكسوم بود و با اهل حجاز عداوت شديدي داشت و چون ديد آنها بيتي دارند که كعبه معظمه باشد و از اطراف ميآيند براي طواف و حج بجا ميآورند چون حج از زمان ابراهيم که بناي كعبه نمود در بني اسماعيل بود چنانچه در آيه شريفه دارد:
وَ إِذ بَوَّأنا لِإِبراهِيمَ مَكانَ البَيتِ أَن لا تُشرِك بِي شَيئاً وَ طَهِّر بَيتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ القائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ وَ أَذِّن فِي النّاسِ بِالحَجِّ يَأتُوكَ رِجالًا وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ حج آيه 26 و 27. و در اخبار دارد که هر که در همان عالم أرواح جواب داد و لبيك گفت مشرف بحج ميشود، يك مرتبه لبيك گفت يك مرتبه مشرف ميشود زيادتر
جلد 18 - صفحه 230
گفت بعدد لبيك او تشرف بحج او زيادتر ميشود غاية الامر در دوره جاهليت در كيفيت حج آنها تغييراتي پيدا كرده بود که ميفرمايد: وَ ما كانَ صَلاتُهُم عِندَ البَيتِ إِلّا مُكاءً وَ تَصدِيَةً انفال آيه 35. و بالجملة ابرهه بيتي در يمن در مركز سلطنتي خود بنا كرد، و گفتند:
بطلا و جواهرات مزين نمود در مقابل كعبه و دستور داد بيايند و دور آن طواف كنند و قصد كرد که كعبه را خراب كند و اهلش را بقتل رسانند لشگر انبوهي تهيه كرد و با فيل جنگي حركت كردند و آمدند تا چند ميلي مكه و در اثناء راه برخوردند بشتران حضرت عبد المطلب که گفتند دويست شتر بودند آنها را گرفتند خبر بحضرت عبد المطلب رسيد حضرتش تشريف برد نزد ابرهه حاجب ابرهه حضرت را شناخت بابرهه خبر داد که سيد و رئيس و بزرگ قريش آمد نزد تو اجازه داد حضرت عبد المطلب وارد شد.
ابرهه از هيبت و جلال و بزرگي و جمال آن حضرت بخود آمد او را تكريم نمود و پهلوي خود جاي داد ابرهه به مترجم خود گفت: بپرس که براي چه آمده مترجم سؤال كرد حضرت فرمود: شتران مرا قومش گرفتهاند آمدهام که بگويد بمن رد كنند مترجم بابرهه گفت ابرهه گفت: اينکه را گفتيد اعقل و اشرف و سيد و بزرگ قريش است ولي فعلا در نظر من خيلي كوچك و حقير آمد اگر از من خواهش كرده بود که من صرفنظر كنم از خرابي كعبه و قتل اهلش من اجابت ميكردم و برميگشتم اينکه براي چند شتر که از او گرفته شده آمده است.
مترجم بحضرت عبد المطلب عرض كرد حضرت فرمود: (انا رب الإبل و للبيت رب) من صاحب شتران هستم و از براي خانه كعبه هم صاحبي هست او جلوگيري ميكند.
اقول: آمدن حضرت عبد المطلب نه براي شترها بود بلكه براي تهديد و تخويف ابرهه بود که خداوند روزگار او را تباه ميكند و او و قومش را هلاك ميكند.
ابرهه دستور داد شتران او را رد كنيد حضرت برگشت در مراجعت بفيل بزرگ ابرهه رسيد که نامش محمود بود فرمود: محمود ميداني تو را براي چه آوردهاند!.
جلد 18 - صفحه 231
فيل بسر اشاره كرد که نميدانم. عبد المطلب فرمود که: تو را آوردهاند براي خرابي كعبه آيا خراب ميكني!- بسر اشاره كرد که: نه خراب نميكنم.
حضرت عبد المطلب رفت قوم ابرهه آمدند يك ميلي مكه آنچه كردند فيل پيش نرفت از هر طرفي بردند پيش نرفت. حضرت عبد المطلب فرمود: فرزند مرا بگوئيد بيايد عباس را آوردند گفت: غير اينکه را ميخواهم، حضرت ابي طالب را آوردند فرمود: غير اينکه را ميخواهم، حضرت عبد اللّه را آوردند فرمود: برو بالاي كوه ببين چه ميبيني رفت و آمد گفت: از دور يك سياهي شديد نمايان است فرمود: برو دقت كن چه ميبيني آمد قدري هم هوا روشن شده بود ديد ابابيل بسيار که مثل ابر تمام هوا را سياه كرده و در منقار آنها يك سنگ ريزه است و در چنگال آنها دو سنگ ريزه که گفتند: از عدس بزرگتر بود و از نخود كوچكتر اينها آمدند بالاي سر قوم ابرهه که اصحاب فيل بودند و هر كدام به نشاني که خطا نداشت بر سر آنها ريختند و تمام مثل الف جويده روي زمين ريخته شدند.
اينکه بود خلاصه قصه اصحاب فيل و در اينجا سه تنبيه داريم تذكر دهيم:
تنبيه اول- اينكه از اينکه اخبار استفاده ميشود که حضرت عبد المطلب مقام ولايت و وصايت و خلافت از جدش ابراهيم داشته و حجت وقت بوده که زمين خالي از حجت نبوده و بعلم لدني از جانب حق اينکه پيشامدها را ميدانسته و با فيل سؤال و جواب ميكرده، و اينکه كفرياتي که سنيها در حق او ميگويند که العياذ مشرك بوده فاسد و باطل است بلكه داراي مقام عصمت بود که در انبياء و اوصياء انبياء شرط اولي است.
تنبيه دوم: اينكه شبيه اينکه قضيه قضيه يزيد و متوكل است که يزيد قصد خراب كردن كعبه و قتل اهل مكه كرد در سال سوم خلافتش و خداوند بچه كيفيت او را هلاك كرد که پايش در ركاب اسب گير كرد و هر قطعه گوشت او بسنگ كوه گرفت و هلاك شد، و متوكل گاو بست که مرقد مطهر ابي عبد اللّه (ع) را خراب كند گاوها پيش نرفتند آنچه آنها را زدند تا هلاك شدند، آب بست آبها از حد حرم تجاوز نكردند و عاقبت
جلد 18 - صفحه 232
متوكل را قطعه قطعه كردند پسرش با غلامان زنگي.
تنبيه سوم: ابناء امروزه بدانند که سنت الهي تبديل و تحويل ندارد ميفرمايد:
سُنَّةَ اللّهِ الَّتِي قَد خَلَت مِن قَبلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبدِيلًا فتح آيه 23. و نيز ميفرمايد:
فَهَل يَنظُرُونَ إِلّا سُنَّتَ الأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدِيلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحوِيلًا فاطر آيه 42. با دين خدا با مقدسات دين نميشود طرف شد که روزگارتان سياه ميشود و نتيجه هم نميگيرند بپردازيم بتفسير سوره مباركه.
أَ لَم تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصحابِ الفِيلِ أَ لَم تَرَ برؤيت قلبي و درك علمي نه برؤيت بصري و عيني زيرا پيغمبر در همان سال عام الفيل علي المشهور بدنيا آمد و متولد شد و قضيه اصحاب فيل ميان اهل حجاز بلكه ممالك ديگر معلوم و مشهور و مورد مذاكره بود و حضرت ميدانست.
كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ كيف اشاره بشدت و سختي عقوبت آنها است.
فَعَلَ رَبُّكَ نسبت فعل بخداي متعال براي اينکه است که ابابيل مأمور بامر او و ارسال او بودند و در تحت مشيت و اراده او بودند مثل معجزاتي که بدست انبياء جاري ميشد فعل خدا بود بدست آنها ظاهر ميشد موسي فقط القاء عصا ميكرد ولي خدا آن را حيه و افعي ميكرد و سحر سحره را ميبلعيد، و ضرب عصا ميكرد و خدا دوازده چشمه از سنگ جاري ميكرد و دوازده جاده در دريا احداث ميفرمود، عيسي فقط قم باذن اللّه ميگفت و خدا مرده را زنده ميفرمود و هكذا و ابابيل فقط امطار حجاره ميكردند ولي خدا آنها را كعصف مأكول مينمود.
بِأَصحابِ الفِيلِ مراد اينکه نيست که صاحبان فيل بودند بلكه مراد كساني که همراه فيل آمده بودند که لشگر ابرهه بودند که صاحب بمعني همراه است و هم صحبت و اينكه عامه افتخار ميكنند به اينكه أبا بكر صاحب رسول اللّه است دليل بر مقام ابي بكر نيست چه بسا مؤمن با كافر و منافق هم صحبت و همراه ميشود چنانچه در قرآن ميفرمايد: وَ اضرِب لَهُم مَثَلًا رَجُلَينِ- الي قوله- وَ ما كانَ مُنتَصِراً كهف آيه 32 الي 44 که كافر و مؤمن با هم مصاحب بودند.
233
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 1)- با ابرهه گو کز پی تعجیل نیاید! در نخستین آیه این سوره پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، میفرماید: «آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران [- لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده بودند] چه کرد»؟ (ا لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر على بن ابراهیم.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.